از جهتي ميتوان گفت نظام سياسي اسلام، يك نظامِ "خدا محور"است، امّا بلافاصله بايد اضافه كرد كه در اين نظامِ "خدا محور"، "امام" و"امّت" در رابطهاي متقابل، با "خدا" مرتبطاند و اين "مردم"اند كه ايننظام را ميشناسند، ترجيح ميدهند، برميگزينند و آنرا پايهگذاريميكنند.
نظام سياسي اسلام، نظام "امت و امامت" است: در اين نظام، حاكمِجامعه، برترين فرد جامعه است، چه در زماني كه اين "انسانِ برتر"، درشخص معين و مشخصي به عنوان "معصوم" حضور داشته باشد و چه در زمان غيبت معصوم(ع)، كه با مشخصات و ويژگيها و اوصافِ شناختهشده در متن قرآن و سنّت، توسط مردم برگزيده شده باشد. آنچه دراين نظامِ سياسي اصل است، شايستگيهاي حقيقي است كه در امر رهبري و پيشبرد جامعه به سوي "خدا" ـ يعني همان كمال حقيقي و آرمانِ راستينِ خلقت انسان ـ نقش مؤثر و تعيين كننده دارد. در اين نظامسياسي، نه وراثت، نه اشرافيّت، نه قوميّت، نه سلطه و زور، و نه هيچ ملاكِ طبقاتي يا مادّي براي رسيدن به "امامت" نقش ندارد، بلكه دو معيارِ اصلي "عدالت" و "علم" ـ علاوه بر ساير شرايط و مشخصاتي كهدر تدبير و مديريت جامعه نقش دارد ـ صلاحيت "امام" را رقم ميزندكه در صورت پذيرش مردم و تحقّق بيعت عملي و پيروي عمومي، بهفعليّت ميرسد و نظام سياسي اسلام، تحقق مييابد و اگر به هر علتي،يكي از اين اركان مختل گردد، آنچه در جامعه به عنوان نظام سياسي، شكل ميگيرد، با "نظام سياسي اسلام" فاصله خواهد داشت.
غايت و هدف نهايي تشكيل حكومت و استقرار نظامِ "امت وامامت" در جامعه اسلامي، هم مغاير و متضاد با اهداف و آرمانهاي"سياست شيطاني" است، كه متكي و مبتني بر كسب قدرت و رقابتهاي مخرّب و خودخواهانه است، و هم كاملاً متفاوت با "سياست حيواني"است كه حداكثر تلاش آن، براي استقرار مساوات و رفاه اقتصادي ومادّي در جامعه انساني است.
آنچه در اين نظام سياسي، هدف و غايت است، تحقق جامعهاي انساني است كه شرايط و زمينههاي تعالي و رشد معنوي عموم انسانها رافراهم سازد و سعادت اخروي و دنيوي شهروندان را رقم زند. بديهياست فراهم آمدن چنين شرايطي، مستلزم جامعهاي آزاد، آباد، عالِم،متخلّق و مستقل است و تلاش براي رشد و تعالي جامعه در زمينههايعلمي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اخلاقي، تربيتي و آموزشي، ازلوازم حتمي و قطعيِ چنين جامعهاي است. بنابراين، اينطور نيست كه درنظام سياسيِ "امت و امامت"، نيازهاي مادي جامعه فراموش شود و تدبيرو تلاشي براي تأمين رفاه و امنيّت و ساير نيازهاي طبيعي آحاد جامعه،مبذول نگردد، بلكه همين اقدامات نيز، مقدمه است براي فراهم ساختنزمينه رشد و تعالي معنوي، ارتقاء آزادگي ومعرفت، و امكانِ دستيابي بهسيراليالله، البته براي كساني كه بفهمند، بخواهند؛ بجويند و در اين راهمجاهدت و تلاش كنند.
در نظام سياسي اسلام است كه اين راه، معرفي ميشود و زمينهها ولوازم پيمودن آن، در اختيار همه شهروندان قرار ميگيرد. به همين دليلاست كه "امام" ـ يعني پيشوا و رهبر جامعه ـ تنها حاكم سياسي نيست،بلكه علاوه بر شريط عقلائي و عرفي كه هر رهبر و حاكم سياسي بايدداشته باشد، داراي دو صفت برجسته ديگر نيز بايد باشد تا بتواندپيشوائي و رهبري جامعه را به سوي تعالي و رشد عهدهدار گردد.
در اين نظام سياسي، پذيرش مردم و بيعت عملي آنان، يك قيد و ركن اساسي مشروعيت آن است. هرگز نظام سياسي اسلام، نميتواند بدون شناخت و انتخاب مردم، تحقق يابد و البته اينگونه نيست كه هرنظامِ سياسي برخاسته از اراده مردم، نظامي موردِ قبولِ اسلام باشد، بلكه مقبوليت و پذيرش مردمي، يكي از شرايطِ لازم براي اسلامي بودن نظامسياسي است، نه تنها شرطِ كافي. در نظام سياسي اسلام، علاوه براينكه"امام" بايد داراي ويژگيها و مختصات لازم باشد، پذيرش و قبولِ"امت" هم بايد تحقق يافته باشد تا بتواند اين نظام، شرعي و مورد قبولِاسلام تلقي گردد. البته توجه به مقبوليت و پذيرش مردم و لحاظِ اينركن اساسي، خودبخود با تحقق عدالت و علم "امام" جامعه، حاصلميشود، زيرا هرگز امامِ لايق و ذيصلاح ـ چه امامِ معصوم ومنصوص(ع) و چه امامِ برگزيده و منتخب كه نيابت امام معصومغائب(عج) را بر عهده دارد ـ نميتواند با اتكاء به غلبه و زور يا باتمسك به خدعه و نيرنگ حكومت خود را استوار سازد، كه چنينشيوههائي با عدالت و فقاهت منافات دارد و هرگز "عالم عادل" ـ چهرسد به امام معصوم(ع) ـ در انديشه قدرتطلبي و تحكيم و تثبيت اقتدارخود بر جامعه نميباشد و جز به انگيزه انجام تكليف و خدمت به خلقدر راه خدا، تن به پذيرش چنين بار سنگيني و مسئوليت خطيري،نميدهد.
اگرچه او به عنوان مبلّغ و مبيّن حدود و ارزشهاي الهي، بايد مردمانرا به تكليف خود آگاه سازد و آنان را امر به معروف و نهي از منكرنمايد، ولي انجام اين وظايف، هرگز به قدرتطلبي، جاهطلبي، رقابتبراي كسب حاكميت و استفاده از زور يا نيرنگ براي رسيدن به قلهقدرت نميتواند منتهي گردد.
توجه به "فلسفه قدرت" درنظام انديشه اسلامي، تفاوت ماهوي"سياست اسلامي" را با "سياستِ شيطاني" و "سياست حيواني"، كاملاًروشن ميسازد. در اين نظام، صِرفِ در دست داشتن قدرت، هيچ برتريو فضيلتي شمرده نميشود. كلامِ امام اميرالمؤمنين عليبنابيطالبعليهالسلام، كه: "حكومت بر شما مردم را از آب دهن بُز بيارزشترميدانم، مگر اينكه به وسيله آن احقاق حق و ابطال باطل شود،" از همينانديشه عميق سرچشمه ميگيرد. آنچه فضيلت و برتري شمرده ميشود،"تقواي الهي" است كه در متصديان حكومت، مستلزم پياده كردن احكامو حدود الهي، خيرخواهي و تأمين مصلحت مردمان و احقاق حقوقمحرومان و مستضعفان و بينوايان است.
در اين نظام، فردي كه امامت جامعه را ميپذيرد، هرگز براي بدستآوردن آن، تلاشي نميكند، زيرا اين مسؤليت را نه يك مقام وموقعيت، كه باري سنگين تلقي ميكند، باري كه اگر حجّت الهي و الزامديني او را موظف نكند و جز به انگيزه انجامِ تكليف الهي، آن راعهدهدار نميشود. پس در نظام سياسي اسلام، "رقابت بر سر قدرت" كهدر نظامهاي سياسيِ باصطلاح "مردم سالار" يا دموكراتيك، يك اصلو روش پسنديده و اجتنابناپذير در تلاشهاي حزبي و سياسي شمردهميشود، ناپسند و نامطلوب تلقي ميگردد و رنگ ميبازد.
نقش "امت" در اين نظام سياسي، نه همچون نقش مردم در نظامهايدموكراتيك ـ كه به صورتي بيمحتوي تبديل شده است ـ كه نقشيعملي، عيني و تعيين كننده است. در نظام "امت و امامت"، آنچه برايآحاد "امت" اصل و غايت است، انجام تكليف الهي است كه در رابطه باخداوند متعال، براي خود شناختهاند و آن را بر خود واجب ميدانند. اينانگيزه و نگرش، متكي بر معرفتي عميق به جهان هستي و باوريريشهدار به خداوند متعال به عنوان مبدأ و منتهاي حركت تكاملي انساناست. مردم در جامعه اسلامي، به عنوان يك "امت" تلقي ميشوند،يعني جمعي از مردم هم عقيده، همراه، هماهنگ، و متّحد، كه مشتركاتخود را از دين و آئين خود گرفتهاند و همه اختلافات قومي، ملّي، زباني،صوري، و... كه با هم دارند، هرگز به اين وحدت آرماني و اعتقاديلطمهاي وارد نميسازد.
اين "امت" آنچه را از نظام سياسيِ حاكم بر خود ميخواهد، پيادهكردن احكام و ارزشهاي الهي در جامعه و فراهم كردن زمينه رشد وتعالي آنان به سوي "قرب اليالله" است. "امت" هرگز از "امام" خودنميخواهند كه رفاه و رشد اقتصادي را ـ حتي به قيمت از دست دادنحدود و ارزشهاي الهيـ براي آنان تأمين كند. و اساساً "امت"، "امام"را تابع و مطيع خود، نميخواهد، بلكه خود را تابع و مطيع "امام"ميداند، زيرا باور دارد كه "قرب اليالله" جز از راه اطاعت "اولي الامر"حاصل نميشود، و اطاعت اولي الامر در زمان غيبت امام معصوم(ع)،جز در اطاعت از نائبان امام غايب(عج) تحقق نمييابد.
ادامه دارد....
نظرات شما عزیزان: