هنرکده تندیس
شاه گریخت...

شاه گریخت... 

هیجانی تازه، زیر پوست شهر می دود.

شور حادثه ای بزرگ، چشم های خواب آلود شهر را به بیداری و هوشیاری فرا می خواند.

دستی طلسم خواب را شکسته است.

جادوی سیاه، از هوای شهر رخت بربسته است.

کدام معجزه، غبار رخوتی دو هزار و پانصدساله را، از گرده این شهر پیر تکانده؟ به سر انگشت اشاره کدام سپیده، شب های بی ستاره گی، پاورچین پاورچین، از آسمان تیره و تار گریخته است؟

هیجانی تازه در رگه های شهر می جوشد؛ پنجره ها را باز کنید! بی شک آن سویِ پنجره ها، بهار امتداد دارد.


 



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 26 دی 1389برچسب:شاه,فرار,انقلاب,پهلوی,
ارسال توسط مدیر وبلاگ

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد